نویسنده : طهمورث ساجدى



 

چکیده‏

نقد نو در فرانسه، تاریخى نسبتا نو دارد. بررسى تحول آن، بعد از جنگ جهانى دوم تا حوالى 1980 نشان مى‏دهد که این علم عمدتا موجودیت نوى خویش را مدیون رولان بارت )1980 - 1915( بوده که از سال 1953 نظریاتش را با نوشتارهاى خود و بر پایه‏ى عقاید خویش ارائه کرده بود. این نظریات از طریق مکتب اصالت ساختى و معناشناسى، دو جنبه‏ى افزارى قوى کار او، و در طى تقریبا سى و هفت سال تحقق یافته بود. آثار او، چه به صورت کتاب و چه به صورت مقاله یا تتبعات، موزون و گیرا و پرمحتوا بود و در اغلب آنها نیز نظریاتش با ظرافت و دقت و در قالب مکتب اصالت ساختى و معناشناسى و بیشتر از طریق قطعه‏نویسى مضمونى ارائه شده بودند. بارت به لطف مناظره‏ى قلمى دامنه‏دار و پرطنینى که درباره‏ى راسین انجام داد، و مصاحبه‏هایى که با او انجام گرفت و بیشتر تأویل و تفسیر نوشته‏هایش بود، خواننده و حتى اهل فن به درک بهترى از بعضى مباحث غامض نوشته‏هایش دست یافتند و شک و تردیدها در مورد او تبدیل به یقین شد. تقریبا در همه‏ى آثار او معانى استعارى و نمادى آمده است، به طورى که گاه درک آنها را ثقیل مى‏کند، لیکن همین جنبه است که توجه خواننده‏ى مشتاق و کنجکاو را بیشتر کرده و او را به طرف قرائت مجدد رهنمون مى‏کند. در این مرحله است که اصالت گفتار او و ارتباط زنجیره‏وار آن در نوشته‏هایش کاملا براى خواننده روشن و جذاب مى‏شود. آن‏چه که در مقاله‏ى حاضر آمده، بررسى و تحقیق درباره سیر تحول نقد در آثار بارت است که خود پرچم‏دار و شارح آن بوده و تأثیر آن نیز همچنان پابرجاست.
کلید واژه: رولان بارت، نقد نو، انواع نقد، مناظره، ریمون پیکار، بحران مه 1968، دستاوردها

مقدمه

رولان بارت (Roland Barthes) از همان ابتداى تحقیقات ادبى‏اش به نقد توجه نشان داد و با یک قدرت‏نمایى به یاد ماندنى، نقد متعهد را به جاى ادبیات متعهد با صلابت مطرح کرد، سپس آثار چندى، که بعضى از آنها موجبات مناظرات قلمى را فراهم کردند، ارائه نمود. در همین راستا او وجود انواع نقد را ریشه‏یابى و بررسى کرد و در جهت شناساندن آنها مقالات تشریحى متعددى منتشر نمود. به علاوه، براى امروزى کردن آثار کلاسیک فرانسه، در نقدهایش از مکتب اصالت ساختى و روانکاوى، آن هم با برداشت مارکسیسم تاریخى، استفاده کرد و ناخواسته در بحران دانشجویى مه 1968 تأثیرگذار شد. در مقاله‏ى حاضر به بررسى سیر تحول نقد نو در نوشته‏ها و گفتارهایش مى‏پردازیم، بدعت‏کاریها، تفسیرها و توضیحات او را بررسى مى‏کنیم و با دستاوردهاى او آشنا مى‏شویم.

بحث و بررسى، پیشینه‏ى نقد نو

بحثى که رولان بارت، مدافع و شارح پر توان نقد نو، آغازگر آن در فرانسه‏ى قرن بیستم بود، پیشینه‏اى تاریخى در این کشور دارد که به اختصار »بحث کهنه و نو« نام گرفته است. در واقع، در پایان قرن هفدهم میلادى، فرهنگ عهد باستانى که بشر دوستى نوین را در راه تکوین خلاقیت‏هایش یارى رسانده بود، به نوبه‏ى خود موجبات رکود فرهنگ را پدید آورد. در منازعه‏ى مشهور به »نزاع کهن‏گرایان و نوگرایان« (La querelle entre les Anciens et les Modernes)، که تا اوایل قرن بعد ادامه یافت، گروهى از نویسندگان که معتقد به برترى مؤلفان کهن بودند، با گروه دیگرى که اعتقاد به برترى مؤلفان متأخر داشتند، به مناظره‏ى قلمى دامنه‏دارى پرداختند، به طورى که در طول آن معلوم شد که عقل و سنت همسانى ندارند )تراویک 1373: 1 / 416(. اما بحث بر سر آزادى ادبیات از تأثیر فرهنگ باستانى همچنان در دستور کار بود و نوگرایان از پیشرفت‏هاى عقلى بهره مى‏برند، چون که پیشرفت‏هاى زیباشناختى نیز لزوما نتیجه‏ى پیشرفت‏هاى تمدن عصر بود. در طى آن مشخص شد که بین دو گروه فقط تضاد عقاید درباره‏ى مسائلى از نوع »تاریخى و نقد ادبى« )لاگارد و میشار 1971: 2 / 291( وجود ندارد، بلکه نوعى تضاد ایدئولوژیکى، که نتیجه‏ى بحران روشنفکرى در فرانسه است، نیز وجود دارد. سرانجام این بحث‏هاى طولانى به نفع نوگرایان به پایان رسید و کهن گرایان، که مدافعان سرسخت کلاسیسیسم بودند، عقب‏نشینى کردند.
در قرن نوزدهم، استاندال، که تحت تأثیر رمانتیک‏هاى ایتالیایى بود، هجونامه‏اى تحت عنوان راسین و شکسپیر (Racine et Shakespeare) )1823( منتشر کرد و در آن به بحث درباره‏ى عدم استقبال تماشاگران از تراژدیهاى وى پرداخت و در عوض از شکسپیر به خاطر خصلت ملى موضوعات آثارش و آزادى‏اش نسبت به قواعد دست‏وپاگیرى همچون تبعیت از نوشتار منظوم، تمجید کرد، چون که آثارش بیشترین لذت ممکن را به تماشاگران مى‏داد. در دومین هجونامه‏اش )1825(، از عقاید خویش درباره‏ى تراژدى تاریخى منثور )ولک 1374: 2 / 288( و رهایى‏اش از قید قواعد کلاسیکى دفاع کرد تا پاسخى به مخالفان خود بدهد، چون که این طرز برداشت در فرهنگستان فرانسه نیز موضوع روز شده بود )همان(.

گرایش‏هاى ایدئولوژیک در نقد نو

بارت در رساله‏ى بدیع خود، درجه‏ى صفر نوشتار )1953(، که به زعم او گفتارى در باب شکل‏هاى زبان ادبى و نیز کوششى است جهت پیوند مستقیم مسئولیت‏پذیرى این شکل‏ها و قسمى از جامعه )کلیات آثار 1994: 2 / 523(، به ادبیات متعهد، که منظور نظر ژان پل سارتر در ادبیات چیست؟ )1947( بود توجه نشان داد و در آن به تشریح نظریات خود پرداخت. هدف این نظریات ظریف، که به صورت یک قدرت‏نمایى جلوه‏گر شد، این بود که لازم است ادبیات از سیاست جدا شود و به جاى آن یک نقد متعهد درصدد باشد که آگاهانه و به جاى ادبیات نیاز موضع‏گیرى در میدان ایدئولوژیک را تأمین کند )دنى 2000: 292(. اگر بارت در مقابل ادبیات، نقد را براى تعهد لازم مى‏دانست، نوع ادبى شعر را که ویکتور هوگو و شارل پگى به آن پرداخته بودند، »تعهد ناپذیر« مى‏دانست و در این زمینه با سارتر هم عقیده بود )همان، 13(.
در طول قرن بیستم تعهد ادبى، در مرحله‏ى اول بدوا تا قضیه‏ى درفوس و ادبیات منتج از آن شکل گرفت، در مرحله‏ى دوم سارتر نقش و اهمیت ادبیات متعهد را به تفصیل مورد بحث قرار داد و در مرحله‏ى سوم بارت در چندین نگارش، تعریف نوینى از آن را ارائه و به رابطه‏ى بین امر ادبى و امر اجتماعى پرداخت )همان، 26(، به علاوه طول زمان را به حداقل رسانید و متذکر شد که نویسنده‏ى متعهد بایستى نوشتارش را تقریبا بدون فوت وقت ارائه کند. سارتر با به خدمت گرفتن نظریه‏ى مکتب اصالت وجود (Existentialisme)، تا ده سالى ادبیات متعهد را رهبرى نمود. اما مکتب اصالت ساختى (Structuralisme) [ساختارگرایى، ساختگرایى]، که به وسیله‏ى کلود لوى استروس (Levi – Strauss) و بارت به تکوین کامل رسید و از طریق آنها نیز وارد علوم انسانى شد، راه‏حل جالبى براى جایگزینى آن شد. هر دو مکتب »ریشه‏هاى مشترک مارکسیستى« )لیچ 1350: 23( داشتند و فرق چندانى هم میان آنها وجود نداشت )همان(. در نتیجه ایدئولوژى مارکسیستى، آن هم از منظر تاریخى که مدنظر بارت بود، دلمشغولى جامعه‏ى روشنفکران عصر شد. البته این جامعه بیشتر از روشنفکران چپ تشکیل شده بود، اما روشنفکران دست راستى - که تعدادشان زیاد نبود - عملا نهادهاى رسمى آموزش عالى و تحقیقاتى را زیر سلطه‏ى خود داشتند و به این دلیل هر دو گروه به دستاوردهاى همدیگر توجه نشان مى‏دادند.

انواع نقد

بارت در ابتدا چندین مقاله‏ى تشریحى درباره‏ى نقد ادبى و نقد نو انتشار داد. در مقاله‏ى »راه‏هاى نو در نقد ادبى فرانسه« )1959( به تشریح وضع و دستاوردهاى دو نوع نقد، نقد ترویجى (Critique de lance)، و نقد روانکاوى (Critique psychanalytique) پرداخت. اولى، که در نشریات ادوارى منتشر مى‏شود، به ارزش کتاب مى‏پردازد و منافع خواننده را با توجیه خوب و بد بیان مى‏کند. این نقد، که هدفش برقرارى رابطه‏ى بین اثر ادبى و فراسوى این اثر است، نقد کارکردى (Critique fonctionnelle) هم نامیده مى‏شود. در تقابل با این نقد، نقد روانکاوى قرار دارد، که هدفش تعریف روان رنجورى (nevrose) نویسنده است و تاکنون نیز نویسندگانى همچون راسین، هوگو، بودلر و مالارمه بدین نحو از خلال آثارشان روانکاوى شده‏اند و دلمشغولى نقد نو هم فعلا در همین زمینه است )کلیات آثار 1993: 1 / 818 - 816(.
در مقاله‏ى »دو نقد« )1964(، بلافاصله یادآورى مى‏کند که هم اکنون دو نقد به موازات هم در فرانسه وجود دارند، که براى تسهیل امر، یکى را مى‏توان نقد دانشگاهى نامید، چون که وارث روش تحصلى گوستاو لانسون (Lanson) است، و دیگرى نقد تفسیرى، که نمایندگان وزینى در زمینه‏ى کارى خود دارد و رویکرد آنان آگاهانه به یکى از ایدئولوژى‏هاى عصر، اگزیستانسیالیسم، مارکسیسم، روانکاوى فرویدى و پدیدارشناسى برمى‏گردد و از این روى این نقد را ایدئولوژیکى هم مى‏نامند )همان، 1356 - 1352(.
در مقاله‏ى »نقد چیست؟« )1964(، که خلاصه‏اى استادانه از دو مقاله‏ى پیشین و نیز شیوه‏ى بسط یافته‏ى تأملاتى درباره‏ى تعهد ادبى است )دنى 2000: 296(، بارت تأکید دارد که امروزه نقد در فرانسه در درون چهار فلسفه‏ى بزرگ )اگزیستانسیالیسم، مارکسیسم، روانکاوى فرویدى و مکتب اصالت ساختى( بسط و توسعه یافته و گاستون باشلار (Bachelard) هم مؤسس واقعى مکتب نقد روانکاوى است، چون که تاکنون منتقدان بزرگى به تبعیت از او آثارى خلق کرده‏اند. این نقد فرانسوى هم ملى است، یعنى تقریبا نه وام‏دار نقد آنگلوساکسونى است، نه نقد اسپیتزرى (از نام لئو اسپتزر L. Spitzer، زبان شناس بنام اتریشی) و نه نقد کروچه‏اى، (از نام منتقد معروف ایتالیایی، بنددتو کروچه، B. Croc) و همچنین امروزى است و ایدئولوژى‏هاى عصر را دربردارد )کلیات آثار: 1358(. تا آن وقت لانسونیسم (Lansonisme)، یا نقد دانشگاهى از خلال نقد تعداد بى‏شمارى از مریدان آن تداوم یافته و در نتیجه نوعى تنش بین دو گروه از استادان متمایل به نقد تفسیرى و استادان متمایل به نقد تحصلى - یا به عبارتى بهتر دانشگاهى - به وجود آمده بود. روان‏شناسى لانسونیسم پندارش بر این است که جزئیات یک اثر بایستى شبیه به جزئیات یک زندگى، یا روح یک شخصیت داستانى بایستى شبیه به روح مؤلف باشد، آن هم در حالى که روانکاوى فرویدى را روابط متضادى پنداشته که همانا نفى رابطه‏ى بین یک اثر و نویسنده‏اش است )همان(.

راسین در مرکز منازعات‏

وضع نقد در فرانسه بدین منال بود که بارت اثر معروفش، درباره‏ى راسین )1963(، را منتشر کرد و خواسته، یا ناخواسته، نارضایتى یکى از بزرگ‏ترین متخصصان راسین را که متمایل به نقد دانشگاهى بود موجب گردید و ناخواسته نیز وارد نزاعى قلمى شد که سال‏ها طول کشید، لیکن سرانجام حرف حق به کرسى نشست و نقد نو با استعانت از زبان‏شناسى و فلسفه‏هاى نو، به ویژه مکتب اصالت ساختى، جایش را در علوم انسانى تثبیت کرد.
کتاب درباره‏ى راسین، در اصل زاییده‏ى سه رساله کوچک است که در شرایط گوناگونى هم نوشته شده‏اند و در نتیجه خواننده نباید انتظار داشته باشد که نوعى یکنواختى از کل مطلب دستگیرش شود. رساله‏ى اولى، که انسان راسینى نام گرفته، داراى زبانى نسبتا روانکاوانه است، چون که قبلا شارل مورون (Mauron) که بارت اذعان دارد که در نوشته‏هایش خیلى مدیون اوست - یک بررسى ناب روانکاوانه از راسین به عمل آورده بود. اما بارت در تحلیلش صرفا قهرمان راسینى را مد نظر قرار داده و سعى مى‏کند به بازسازى نوعى انسان‏شناسى راسینى، که در عین حال ساختارى و تحلیلى است، بپردازد )همان، 985(. در رساله‏ى دوم، که گفتار درباره‏ى راسین است، بارت به ارائه‏ى گزارشى درباره‏ى اجراى نمایشنامه‏ى فدر مى‏پردازد. مؤلف در مقابل مفهوم سنتى شخصیت نمایشنامه، به مفهوم سنتى چهره، یعنى شکلى از نقش تراژیک، آن‏گونه که در متن ادبى تحلیل شده بود، مى‏پردازد )همان، 986، 985(. در رساله‏ى سوم، که عنوان آن تاریخ یا ادبیات است، بارت از خلال راسین به بررسى کلى نقد مى‏پردازد. متن داراى یک مخاطب ضمنى است، یعنى یک مورخ ادبیات که داراى تحصیلات دانشگاهى است و از او خواسته شده که اگر مى‏خواهد مورخ باشد، به ارائه‏ى تاریخى واقعى از نهاد ادبى اقدام کند و یا این که اگر مى‏خواهد منتقد باشد، آشکارا روان‏شناسى را که به آن اعتماد دارد بپذیرد )همان، 986(.
اما چرا در این برهه از زمان از راسین صحبت مى‏شود؟ چون که طى ده سال راسین بیش از هر نویسنده‏ى دیگرى در فرانسه مورد توجه منتقدان قرار گرفته بود و هر یک از آنها هم از یک زاویه به نقد و بررسى او پرداخته بودند: نقد جامعه‏شناسانه، نقد روانکاوانه، نقد روان‏شناسانه و نقد سرگذشت‏نامه‏اى که ریمون پیکار (Raymond Picard)، مؤلف یک رساله‏ى بزرگ دکترى درباره‏ى راسین )همان، 3 / 330: 1995(، به آن پرداخته بود. اما پیکار، به زعم بارت، در مقدمه‏ى جالبى که از آثار راسین ارائه کرده بود )همان، 1993: 1 / 1561( - سواى بررسى وضع نویسندگان در نیمه‏ى دوم قرن هفدهم، در تصویرى که از راسین به دست داده بود بى‏وقفه سعى کرده بود که به تفسیر روانکاوانه بپردازد و حتى از طرح سؤالى چون: »آیا راسین جاه‏طلب بود؟« پرهیز کند. جمله‏ى اخیر، که از منظر بارت، جزو بررسى کلى او از نقد محسوب مى‏شد، آشکارا پیکار را به پاسخ‏گویى و تعیین روش تحقیقى امروزى دعوت مى‏کرد. آن‏چه که مسلم است، مخاطب ضمنى بارت در این‏جا پیکار بوده و لحن گیراى وى نیز به گونه‏اى بود که فردى همچون او، که در بالاترین نهاد دانشگاهى به تدریس مى‏پرداخت، نمى‏توانست این دعوت را به سکوت برگزار کند )همان، 986، 1093(.

مقاومت در مقابل نقد نو

کم‏کم طرفداران مخاطب ضمنى اقدام به انتشار نوعى نقد دنباله‏دار در مطبوعات مى‏کنند، یعنى به صورت نقد ترویجى و یا دقیق‏تر نقد بازارى، که هر دفعه هم دامنه‏دارتر مى‏شد )همان، 1537(. این منازعه، که به گفته‏ى بارت، در ابتدا با جمله‏ى معروف »دانشگاه هرگز پاسخ نمى‏دهد« )همان( آغاز شده بود و سپس به صورت مقاله در روزنامه‏ها تداوم یافت، سرانجام به صورت یک هجونامه درآمد و اگر بارت پاسخى علمى و ماندگار، که معرف نزاکت ادبى او نیز بود به آن نمى‏داد، حتما تبدیل به یک کتاب بزرگ مى‏شد )همان(. بارت به خود مى‏گفت این جملات اهمیتى ندارند، لیکن معنى‏داراند و به علاوه، نقد نو نیز متحمل هیچ نوع ضرورتى نخواهد شد، معتقد بود نقد نو عمیقا به تجدید عمل نحوه‏ى قرائت و استنباط خود، که از پانزده سال پیش به آن اقدام کرده بود، خواهد پرداخت، آن هم على‏رغم این که راسین زمینه‏ى انحصارى پیکار شده و وى آن را به صورت یک ملک خصوصى براى خود درآورده بود )همان، 1537، 1563(.
بارت معتقد بود که پیکار از روش‏هاى ممیزى شناخته شده و از عناصر ناهمگون در هجونامه‏اش استفاده مى‏کند، بدین معنى که نقد نو را تبدیل به یک موضوع نامعلوم کرده و در آن هر نویسنده را به مخالفت‏پردازى و مخالف‏گویى در مقابل نویسنده دیگر قرار مى‏دهد و یا این که وانمود مى‏کند که از یک عبارت به جز معناى کلمه به کلمه‏ى آن چیز دیگرى درک نمى‏کند و استعاره را نه فقط در زبان بلکه در فکر هم قبول ندارد. اما آن‏چه که مایه‏ى تعجب بود همانا استفاده از هجونامه براى تجلیل از وظایف نقد درست و شرافتمندانه بود، در حالى که اصلا به موضوع نقد هم نمى‏پرداخت، ولیکن لحن و گفتار آن به طور کلى تحقیر کردن آثار متکى بر نماد و یا متکى بر نوعى درک و فهم نشانه بود )همان، 1537، 1538(. سپس بارت به نقد نو توصیه مى‏کند که اگر روزى این چهره‏ى ناظم‏پیشه را در سر راهش دید به آن توجه نشان دهد )همان، 1538(.
لحن تند و حتى »تروریستى« )همان، 1563( که پیکار در هجونامه‏اش به کار برده بود، برگرداندن بحث را به سطح اندیشه و روش‏ها مشکل کرده بود، به ویژه این‏که احساس مى‏کرد که مالکیت خصوصى‏اش )همان( مورد تعدى قرار گرفته است. راسین، به زعم بارت از مکتبى‏ترین )مدرسه‏اى( مؤلفان است، نویسنده‏اى است که تمامى ریشه‏هایى که مردم از نبوغ ملى فرانسه دارند، در اندیشه‏هاى او بازتاب دارد. اما در راسین مجموعه‏اى از ممنوعیت‏ها هم جمع شده که به نظر مى‏رسد زدودن آنها کار جالبى باشد )همان(.

روش‏هاى مقاومت

پیکار مدعى است که بارت نقد سرگذشتنامه‏اى را درست وقتى که از آن استفاده مى‏کند رد مى‏کند. اما بارت مى‏گوید این به آن معنى نیست که گفته شود »اورست (Oreste) راسین بیست و شش ساله است« و یادآور شود که راسین »تغییر« را اعمال کرده است، چون که پیکار گفته بود »مى‏دانیم که اهمیت تغییر در زندگى راسین چیست؟« اما بارت مى‏گوید چه چیز مشترکى بین مردمانى که بیست و شش سال دارند وجود دارد؟ درست این همان نقد سرگذشتنامه‏اى است که به برقرارى رابطه‏ى روشمند بین اثر و زندگى مؤلف مى‏پردازد. روان‏شناسى‏هاى جدید این نوع توضیحات را، که هنوز بعضى از دانشگاهیان به کار مى‏برند، ممنوع کرده‏اند. علاوه بر آن، واتیکان هم بر گفته‏هاى روان‏شناسى‏ها صحه گذاشته است )همان، 1564(. پیکار این روان‏شناسى‏ها را رد مى‏کند، اما بارت معتقد است که مى‏تواند با همین روان‏شناسى‏ها از راسین با زبان امروزى صحبت کند و در کارهایش نیز از تحلیل‏هاى ساختارانه و روانکاوانه، به معناى فرهنگى کلمه، استفاده کند.
ظاهرا تقابلى که بدین‏سان بین نظام نقد و نظام نقد دانشگاهى به وجود آمده بود، به مسئله روش برمى‏گشت. در حالى که پیکار مدعى بود که نقد دانشگاهى وجود ندارد، آن هم وقتى که دانشگاه - که یک نهاد پابرجاست - نحوه‏ى سخن گفتن خاص خود را از آثار ادبى دارد، بارت مى‏گوید که وقتى متوجه وجود دو نوع نقد شد به پیکار نمى‏اندیشید بلکه به بعضى از دانشگاهیان مى‏اندیشید که درباره‏ى راسین آثار چندى نوشته بودند و در آنها از روش قدیمى سرگذشتنامه‏اى استفاده کرده بودند. به هر حال به گفته‏ى او، دانشگاه نبایستى تقدیس شود و لازم است که از آن انتقاد هم شود. لیکن لب مطلب در این بود که پیکار هم یکى از همان دانشگاهیان با همان روش قدیمى سرگذشتنامه‏اى بود که بارت به آن معترض بود )همان، 1564(.
اما وقتى که از بارت سؤال مى‏شود که »نقد نو در جست‏وجوى چیست؟« )همان(، وى که زمانى شاگرد پل والرى (Valery) در کالژ دو فرانس بود )همان، 3 / 801: 1995(، سعى مى‏کند که جوابش را از طریق اظهارات او بیان کند چون که وى گفته بود: »نقد شایسته(Critique du merite) یا نقد دانشگاهى در صدد مرتبط کردن اثر و مقام بیان شده‏ى مؤلف است، در حالى که نقد ارزشى (Critique de la valeur) ، که از نقد نو حمایت مى‏کند، با توجه بیشتر و با ظرافت تمام به بسط رابطه‏ى بین اثر زمان دیده و خواننده امروزى مى‏پردازد«. بى‏شک تأملات بارت در خصوص وجود دو نقد بى‏ربط با اظهارات والرى نبوده است و بدین سان در این جا ما تأثیرپذیرى او را از این شاعر و منتقد شاهدیم. به هر حال در اینجاست که بارت با لحنى قاطع اظهار مى‏دارد: »در واقع این من هستم که معتقدم امروزه باز مى‏توان به مطالعه‏ى راسین پرداخت. نگهبان واقعى ارزش‏هاى ملى من هستم. در واقع نقد نو به طرح یک مسئله داغ مى‏پردازد: آیا فرد امروزى مى‏تواند آثار کلاسیک را مطالعه کند؟ راسین من، تأملى در باب تغییر است و در نتیجه از مسائلى که فى‏الفور به آن توجه مى‏شود، منقطع نشده است« )همان: 1565 / 1(. نقد نو این شایستگى را دارد که همان زبانى را داشته باشد که آفرینشهاى عصر ما دارند. یک رمان امروزى، کم و بیش و به طور بارز یک پس زمینه‏ى مارکسیستى یا روانکاوانه دارد و این زبانى است که نقد نو آن را مى‏شناسد )همان(. به علاوه، تأثیرگذارى بارت در دانشجویان به نحوى شده بود که پیکار را وادار به واکنش کرده بود، چون که این دانشجویان در جست‏وجوى زبانى بودند که قاموس سنتى را، که بى‏اصالت شده بود، به لرزه درآوردند و بارت نیز در این خصوص با آنها همبستگى نشان مى‏داد. در واقع وى براى نوعى نقد اهتمام مى‏ورزید که تحول‏پذیر باشد، در اینجا او یکى از بهترین پاسخ‏هاى ممکن را ارائه کرد و گفت:
جامعه بى‏وقفه به ابداع زبان نو مى‏پردازد و در نتیجه به ابداع نقد نو هم مى‏پردازد. آن نقدى که اکنون وجود دارد سرنوشتش به گونه‏اى است که روزى فنا خواهد شد، امرى که خوش‏یمن هم هست. به عبارت دیگر، نقد نو زبان نویى است که روزى کهنه و جایگزین دیگرى براى آن پیدا خواهد شد. )همان(

تبعات و بحران دانشجویى‏

سرانجام در سال 1966 پاسخ علمى و ماندگار بارت تحت عنوان نقد و حقیقت (Critique et Verite) منتشر شد. وى با ظرافت و حوصله‏ى تمام هتاکى‏هاى پیکار را در هجونامه‏اش، نقد نو یا تقلب نو (Nouvelle critique ou nouvelle imposture) )1965(، و نیز گفته‏هاى ناصواب و توهین‏آمیز طرفداران و همفکران وى را نه فقط از مطبوعات فرانسه، بلکه از بعضى از سازمان‏هاى مطبوعاتى سایر کشورها جمع‏آورى و تقریبا بدون اظهارنظر و صرفا براى نشان دادن جو به وجود آمده منعکس کرد. آن‏چه که مایه‏ى تعجب بود، خصلت آنى و به اصطلاح طبیعى جلوه دادن جمعى آنها بود )همان 1994: 2 / 17( که تقریبا به شکل نوعى جهالت محض بود که مى‏خواست به هر نحوى که شده مانع گفتار نو شود. در این این افراد، یک مرد سیاسى دست راستى ملى‏گرا هم بود که طرفدارانش در بیانیه‏اى که منتشر کردند، اعلام نمودند که از طریق سازمان‏هاى خود بر پایه‏ى ایدئولوژى‏اى ملى‏گرایانه به مبارزه خود علیه بارت ادامه خواهند داد )همان، 19(. یک استاد دانشگاه نیز با تأکید تمام مى‏گفت که مطمئن است که آثار بارت زودتر از آثار پیکار کهنه خواهند شد )همان، 18(. اما همان‏طور که مى‏دانیم تحقیقات امروزى خلاف آن را ثابت کرده است مخلص کلام این که، بارت مى‏گفت اگر قواعد به کار گرفته در کتابش را بد اعمال کرده بود، حاضر است اشتباهش را بپذیرد، آن هم على‏رغم این‏که دو سال از موضوع چاپ آن مى‏گذرد. اما واقعیت این بود که پیکار، که به تمامى جزئیات کتابش متعرض بود، معانى کل کتابش را درک نکرده بود )همان، 33( و اصلا نسبت به اهمیت نماد )سمبول(، یعنى کثرت معانى )تادیه 1377: 339(، در تحلیلهایش توجه نکرده بود )کلیات آثار: 2 / 19(. در سال‏هاى بعد و به ویژه در سال 1975، بارت پرده از این راز پرظرافت مى‏گشاید.
با فاصله‏ى تقریبا کمى نسبت به این آخرین نوشته‏ى بارت، بحران دانشجویى مه - ژوئن 1968، در زمان ریاست جمهورى ژنرال دوگل در فرانسه به وقوع مى‏پیوندد، بحرانى که هم سیاسى و هم فرهنگى بود و موجب بسته شدن چندین دانشگاه، به ویژه سوربن شد که به اشغال دانشجویان در آمده بود. از جمله مطالبى که در ماه ژوئیه‏ى همین سال از بارت پرسیده شد، سؤالى بود که به منازعه‏ى قلمى بین او و پیکار برمى‏گشت. عده‏اى مى‏گفتند که شاهد بروز تعدادى از عناصر بودند که در قلب بحران دانشگاهى دیده شدند و آن‏چه که بارت تا آن وقت در تحقیقاتش انجام داده بود، با این رویدادهاى دانشگاهى مرتبط بوده است. بارت ضمن تأکید این که مسائل کار فکرى بستگى تام و تمامى با دانشگاه دارد، متذکر مى‏شود که در مدرسه‏ى مطالعات عالى جایى که به تحقیق و تدریس مى‏پردازد، ارتباط مستقیمى با دانشجویان ندارد بلکه افراد شرکت کننده‏ى آن، مثل ژولیا کریستوا (Kristeva)، بدون این که در پى مدرک دانشگاهى باشند، به تحقیقات معناشناسى مى‏پردازند.
در فرانسه، بارت یکى از نخستین ادیبانى بود که وارد ماجراى معناشناسى شد، آن هم با تعریفى که فردینان دوسوسور (de Saussure) از آن ارائه کرده بود. در نتیجه او درجه‏ى صفر نوشتار را تألیف و در آن به ابعاد گفتار درباره‏ى شکل‏هاى زبان ادبى پرداخته بود. اما مسیرى را که معناشناسى ادبى یا علم نشانه‏هاى زبان ادبى، که برخاسته از زبان‏شناسى بود )تأدیه: 331( پیموده بود، سریعا دچار تحول شده بود و او حتى در اسطوره‏شناسى‏ها )1957( )کلیات آثار: 2 / 524( و از خلال بحث در خصوص اسطوره‏ى کوچک بورژایى امروزى، نظام رسمى را که سعى داشت این اسطوره‏ها را طبیعى جلوه دهد، مورد بررسى قرار داده بود. این سیر که با تعلیمات سوسورى آغاز شده بود، در مرحله‏ى بعد با وارد کردن نوعى اقدام جهان‏گرایانه و مردم‏شناسانه همراه بود که در این مقطع آثار لوى استروس، که با ظرافت وارد علوم انسانى شده بودند )همان، 523(، به ایفاى نقش پرداختند. اما این مراحل باعث نشدند که بارت به تاریخ توجه نکند و نسبت به تهى بودن آن از منظر روشنفکران بى‏توجهى روا دارد. از این روى، به گفته‏ى خودش، عناصر نشانه‏شناسى و در آمدى بر تحلیل ساختى قصه را ارائه کرد )همان(.

دنباله‏ى تتبعات‏

بارت مى‏گفت که حوادث ماه مه در خصوص سه جنبه )صدا( مطرح شده بود: اولى، که وى آن را »وحشى« مى‏نامید و به صورت دیوار نویسى، آن هم در سوربن دیده شده بود، قواعد و بنیادهاى وقت را مردود مى‏دانست؛ دومى، که او آن را »میسیونر« مى‏نامید دانشجویانى بودند که به خود ماموریت سیاسى، آن هم خارج از محیط دانشجویى خودشان داده و کلام انقلابى خود را به میان کارگران و مردم برده بودند؛ سومى، که گرایش تکنوکراتیک )فن سالارانه( داشت به سازمان مطالعات و نقش دانشگاه معترض بود و تقاضا داشت که برنامه‏ى دانشگاه‏ها با نیازهاى جامعه تعدیل شود و تحولاتى همچون درس‏هاى بین رشته‏اى هم باشد )همان، 534(.
اما سؤالى که بى‏وقفه مطرح مى‏شد، رابطه‏ى بین تحقیقات و نوشتارهاى بارت و شروع بحران مه بود، رابطه‏اى که معناشناسى، از منظر ساختى آن، با آموزش ادبى و غیره داشت و دانشگاه سنتى هم نمى‏خواست که به آن توجه نشان دهد. اما بارت معتقد بود که دانشجویان زبان فرانسه دغدغه‏ى تحسین برانگیز اسطوره‏سازى تصنعى از کتاب‏هاى درسى دانشگاهى را دارند تا نشان دهند که این کتابها آکنده از ایدئولوژى بورژوایى‏اند. اما از آنجایى که بارت در درباره‏ى راسین از مورخان تاریخ ادبیات خواسته بود که پیرامون معناى کارشان توضیح دهند و آن چه را که مى‏تواند تاریخ واقعى ادبیات باشد، مدنظر قرار دهند، در واقع به طرح و بازگویى سؤالى پرداخته بود که تا آن وقت مطرح نشده بود. بدعت اقدام او در همین جمله نهفته بود که از ابتدا نیز کسى متوجه آن نشد، شاید صرفا پیکار، که به حکم تخصصى که داشت، مى‏بایستى به آن توجه مى‏نمود )همان، 525(.
اما بارت در پاسخ مى‏گفت که در بعضى از واکنش‏هاى دانشجویى و در توده‏اى از قاموس مارکسیستى، متوجه نوعى پوزیتیویسم (از نام پی یر پوژاد P. Poujade، رهبر یک جنبش دست راستی افراطی) روشنفکرى مثل بى‏اعتمادى نسبت به زبان گفتار و شکل‏هاى آن، که همیشه داراى اشتهار ظرافت بى‏حد و حصراند، و نهى نوشتار و غیره شده بود که همیشه هم معرف اسطوره‏ى کهنه‏ى ضد روشنفکرى بود که در فرانسه ریشه‏دار بود. این وسوسه‏ى ضد روشنفکرى بسیار هم مضر بود، چون که مانع هر نوع تأمل نظرى )تئوریک( مى‏شد، زیرا که فقط نظریه )تئورى( مى‏تواند باعث پیشرفت موضوعات بشود و یا این که موجبات انهدام آن را فراهم کند. در واقع گفته‏ى اخیر نوعى نهى اقدام مسلحانه بود که ممکن بود هر دو جناح به آن متوسل شوند )همان، 526(.
شاید که قضیه‏ى پیکار در سال 1971 مختومه اعلام شده بود، لیکن موضوع آن نمى‏توانست شامل مرور زمان شود. به گفته‏ى دیگر ممکن بود به صحنه‏ى تاریخى دال (significant) برگردد، چون به گفته‏ى بارت، در جامعه‏اى که نسبتا دچار رکود است و در واقع دچار تجمع تکرار عمل است، این قضیه باز هم به وقوع خواهد پیوست و بازیگران آن نیز افراد نویى خواهند بود، اما محل آنها همان محلى خواهد بود که قبلا بوده است.
بارت همیشه از دلایل و یا به گفته‏ى خویش، نحوه‏ى زبان گفتارى پیکار که ظاهرا برخواسته از دید فرا زیباشناختى ادبیات بود و احتمال زیادى مى‏رفت یا این امکان وجود داشت که از سوى جبهه‏ى مخالف بیاید، مثلا از تاریخى‏گرى (Historicisme)، تحقق‏گرى (Positivisme) و جامعه‏شناسى‏گرى (Sociologisme) (همان، 1316) شگفت‏زده مى‏شد. در واقع، این جاها که صرفا یک جا را تشکیل مى‏دهند، کلا جاى فقدان درک نشانه‏ها (asymbolie) است، چون در آن سوى روانکاوى، صرفا یک جاست که بازیگران آن نیز مى‏توانند عوض شوند، ولیکن نه نقش مکانى آنان. جاى تعجب نخواهد بود اگر روزى، مثلا دانشگاهى بیاید جاى یک دانشگاه سنتى را اشغال کند و پیکار هم در هیئت نوعى ناظم تحقق‏گرا، جامعه شناس‏گرا و یا مارکسیست، آن هم از نوع مارکسیسمى که امروزه وجود دارد، مجددا زنده شود )همان(.

کشف تلبیس

هر چند که در سال 1974 بارت با مزاح از مناظره‏ى خود با »استاد سوربن« و از خودش، که دوستى او را »استاد سوربن« خطاب کرده بود )همان، 3 / 142: 1995( حرف مى‏زد، با این وجود در مقابل سؤال تکرارى مناظره، ضمن قدیمى خواندن خاطره‏ى خویش در این زمینه، مسئله‏ى اصلى را مسئله‏اى که اکیدا دانشگاهى بود عنوان مى‏کند. همان‏طور که گفتیم او در کتابش، درباره‏ى راسین، یک سرى مقدمه در باب نمایشنامه‏هاى راسین به همراه پیشگفتارى منتشر کرده بود. این مقدمه‏ها به وسیله‏ى دانشجویان پیکار و در انشاى ادبى آنها استفاده شده بود و نتیجه این که قاموس مؤلف آنها نیز بدین‏سان وارد انشاى ادبى این دانشجویان شده بود، همچنین این امر پیکار را نیز سرانجام خسته و درمانده و با گرفتن بردبارى از او احساساتش را به شدت تحریک کرده بود، چون که مى‏دید این زبان بى‏وقفه و به شکل گسترده‏اى وارد صحنه‏ى کار و تدریس او مى‏شود. اما این مسئله‏ى دانشگاهى تبدیل به یک مسئله‏ى مضاعف ایدئولوژیکى هم شده بود که همانا قاموس نقد معمولى و رایج آثار گذشتگان بود، چون که این نقد معمولى همچنان مى‏خواست با یک نقد زیباشناختى باشد، مثل مورد خود پیکار که در مقدمه‏هایش بر تئاتر راسین درصدد برآمده بود که به نقدى زیباشناختى، آن هم با الهام نسبى از پل والرى بپردازد، و یا آنکه به نقد روان‏شناسى کاملا متروک امروزى بسنده کند، زیرا که به روانکاوى اهمیتى نمى‏داد )همان(.
با پاسخى که بارت در سال 1974، در رابطه با موضوع مزاح خویش با پیکار ارائه مى‏کند، ما را به اواخر قرن هفدهم میلادى یعنى به ابتداى این بحث و بررسى باز مى‏گرداند، آنجایى که بحث بر سر نزاع کهن‏گرایان و نوگرایان بود، چون که با صلابت تمام اظهار مى‏دارد: »در این دوئل نسبتا تصنعى یک مبارزه‏ى سنتى قدیم و جدید وجود داشت«. بدین‏سان ما ببینیم که او ناخواسته و یک تنه در مقابل انبوه مخالفان خود قرار مى‏گیرد، و با علم لایزال خود وارد میدان علمى مى‏شود و پس از 21 سال )همان: 2 / 316( مبارزه و بى هیچ هیاهویى پیروزمندانه از این میدان کارزار خارج مى‏شود. کهن‏گرایان، که چند نفر بودند، در مقابل نوگرایان، که آنها نیز چند نفر بودند و سرانجام نیز پیروز شدند، قرار داشتند. اما بارت که یکه و تنها بود و خیلى از جماعت دست راستى سنتى و دست راستى افراطى را در مقابل خود داشت، در دنباله‏ى این اظهارات مى‏گفت: »نو، که به جهاتى متواضع و شخص من بود، مى‏توانست در خصوص متون کلاسیکى همچون نمایشنامه‏هاى راسین، زبانى را به کار گرفته و از آن استفاده کند که زبان نقد و روان‏شناسى یا زیبایى‏شناختى و یا حتى زبان نقد منابع نباشد« )همان، 3 / 330(.
اما نقد روانکاوانه قبلا از طریق آثار افرادى همچون شارل مورون وارد عادات دانشگاهى شده بود، و لیکن نسبت به زمانى که بحثها شروع و تداوم یافته بودند، قدیمى شده و صرفا جنبه‏ى ارتدوکسى )راست کیشى( آن نسبت به نخستین اقدامات نقد ادبى روانکاوانه باز جلب توجه مى‏نمود. این نقد نسبت به نوجوانى مؤلف بنیان یافته بود و سوربن هم نسبت به زمینه‏ى تحقیقاتى نقد سرگذشتنامه‏اى مؤلف و دوران کودکى‏اش هیچ اعتراضى نداشت )همان(.
با علم به این وضعیت نقد بود که بارت با دو زبان وارد صحنه‏ى عمل شد و کتابش، درباره‏ى راسین، را ارائه داد و در آن دو معرفت شناسى (epistemologie) را وارد کرد: یکى از آنها بر پایه‏ى زبان روانکاوانه و یا حداقل رایج‏ترین نوع آنها بود و دیگرى بر پایه‏ى مکتب اصالت ساختى. زبان ساختى شروع به ورود در نقد کرده بود و بارت نیز به تحلیل شخصیت‏هاى راسینى نه از منظر روانکاوانه، بلکه از منظر وضعیت‏شان در ساختار یعنى به رابطه‏ى اقتدار و یا انقیاد و غیره، پرداخته بود. در نتیجه، این دو عنصر - زبان روانکاوانه و زبان ساختارى - بودند که به زعم استاد سوربن بر خلاف قانون مرسوم باب شده بودند )همان، 301(. به گفته‏ى بارت، ظاهرا همین جنبه‏ى ساختارى یا پیش ساختارى در درباره‏ى راسین بود که دانشگاه را بیش از جنبه‏ى روانکاوانه دچار شوک کرده بود. نتیجه این که در این مقطع وضع پیش آمده همان‏قدر که فراتر از پیش‏بینى‏هاى پیکار بود، فراتر از انتظارات بارت نیز بود )همان(.
در این جا لازم است که مجددا از قول ادموندلیچ یادآور شویم که مکتب اصالت ساختى بارت نیز برخوردار از ریشه‏هاى مارکسیستى بود و دانشگاه هم در فرانسه به طور سنتى دست راستى بود و از میراث فرهنگى خویش در مقابل عناصر خارجى دفاع مى‏کرد. بارت، که مارکسیست بود، در سال 1975 آخرین اظهارنظرها و یا بهترین تأویلهاى انقلابى خویش را درباره‏ى پیکار عنوان کرد و در سال‏هاى بعد کمى از موضع‏گیرى‏هاى مارکسیستى‏اش عدول کرد، چون که به هدفش - آزادى گفتار در دانشگاه و آزادى گفتار براى جناح چپ - به ویژه روشنفکران چپ، نایل شده بود.

نتیجه‏گیرى‏

آن‏چه که در طول این بحث و بررسى مشاهده شد، تلاش بى‏وقفه‏ى رولان بارت در تکوین و ارتقاى نقد نو و امروزى کردن آثار کلاسیک فرانسه بود تا خواننده با زبان امروزى خویش از آنها بهره ببرد. اما این تلاش در سر راه خود با مشکلات عدیده‏اى روبه‏رو شد و خیلى که حاضر نبودند از سنت چشم بپوشند مقاومت مى‏کردند. به طور عمده این مشکلات در نهادهاى رسمى که حافظ سنت دست راستى بودند، وجود داشتند. در سال 1968 زبان نو به طور جبرى وارد میدان کارزار شده و در طى آن معلوم گردید که ملاحظات ایدئولوژیکى نیز وجود داشته است. اما زبان منطق، که زبان گفتارى بارت بود، سرانجام فائق آمد، لیکن این نکته را نیز اکیدا اعلام کرد که روزى فرا خواهد رسید که این زبان نیز کهنه و به زبان دیگرى نیاز خواهد بود، به گفته‏ى دیگر، نزاع کهنه و نو در عصر دیگرى تداوم خواهد یافت.

پی‌نوشت‌ها:

* عضو هیئت علمى دانشگاه تهران

منابع
تادیه؛ ژان ایو )1377(, نقد ادبی در سده ی بیستم , ترجمه ی محمد رحیم احمدی , تهران , سوره.
تراویک , باکنر )1373(, تاریخ ادبیات جهان , جلد اول , ترجمه ی عرب علی رضایی , تهران , فرزان روز.
لیچ , ادموند )1350( , لوی استروس , ترجمه ی حمید عنایت , تهران , خوارزمی.
ولک , رنه )1374( , تاریخ نقد جدید , جلد دوم , ترجمه ی سعید ارباب شیرانی , تهران , نیلوفر.
Barthes, Roland, oeuvres completes, tome 1, 1942- 1965, ED. etablie et presentee par. EricMarty, Paris, Ed. du Seuil, 1993; t. 2, 1966 - 1973, 1994 ; t. 3 1974, 1980 , 1995.
Denis, Benoit )2002(, litterature et engagement, de Pascal a Sartre, Paris, Ed. du Seuil.
Lagarde, Andre et Michard, Laurent )1971(, La litterature Francaise, Paris, Bordas - Laffont, vol. 2.
مقالات هم اندیشی های بارت و دریدا، انتشارات فرهنگستان هنر - 1386